سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یه شدت از نام اُردی بِهشت لذت میبرم ، یه جور حال خوش ، دماغم پر میشه از بوی گُل ... همه جا زیباس چرا من زیبا نشم !؟
step1:
محض ریا و فقط جهت اطلاع ، امروز روزه گرفتم ، به این علت ، برای شونصد نفر هم اس ام اس فرستادم تا در این نیت خیر شرکت کنن ، الان هم از شدت ضعف و گرسنگی نشستم پای نت تا گذران زمان رو فراموش کنم و همچنین صورتم رو چسبوندم به کیبورد تا حروف رو ببینم و اشتباهی تایپ نکنم ، یکی نیست بگه مجبوری؟؟؟!! 
step2:
یه جاهایی از فضای مجازی فضایی باز شده برای توهین به مقدسات و ائمه معصومین ، خدا ازشون نمی گذره و خود خدا حافظ دینش هست ولی برای اینکه ساکت نشسته باشم هم پیچ اونا رو تو ف ی س بوک ریپورت دادم و هم اون لوگوی زیبای قربون صدقه امام هادی(ع) به همین علته ، کلیک کن و بپیوند اگه مطلعی!
before main step:
پست قبل قبلیه ، اومدیم ثواب کنیم دوتا جوون مومن رو به هم برسونیم ، فرداش خواهر داماد زنگ زد گفت که داداشم دختر ترک نمی خواد ، //قیافه من : مَــــــــع!! //محتویات تو دلم: دلتم بخواد ، گیرت نمی یاد ، دختر به این خوبی!! ، جنازه شم رو کولت نمی ذاریم !! پر رو !!! برو نیتتت رو خالص کن !! یعنی که چی ترک نباشه ؟؟؟ + کلی ناراحنی که رسما همشو خودم به دوش کشیدم ... حالا من موندم پسرها و دخترا فرقی نمی کنه ، واقعا چه معیارهای به درد نخوری برای ازدواج دارن ، حقه شونه که هر روز سنشون بالا بره ، و بوی بییییییییب بگیرن !!! آخه اینم شد معیار ؟ مومن باشه ، چادری باشه ، اهل موسیقی نباشه ، اجتمماعی باشه ، ترک نباشه ... من منظورم کلن به قومیت خاصی نیست ولی خیلی های دیگه رو هم دیدم که میگن دختر مال فلان شهر یا پسر فلان شهری نباشه ، یاد نیت خالص و مخلص خودم برای ازدواج می افتم ... هیییع!!!
main step:
در حین صحبت با خانوم فامیل ، یه دفترچه در آورد از تو کیفش و رو کرد به منو گفت: مورد خوب ازدواج برای فلانی نمی خوای؟ قیافه من: مـــَـــــــــع!! یعنی چی؟ دیدیم داره دفترچه رو نشون میده که و توضیح می ده : چند وقع پیش رفتم جلسه برای شهادت فلان ائمه ، یه خانمی داشت تراکت های تکثیر شده بین خانما پخش می کرد و براشون توضیح می داد ، یکی دیگه بغل دستم بود ، گفت : دهع! اینو من خودم این کاره ام ، خانما هر جور دختر و پسری خواستین من در خدمتتون هستم ، قد بلند ، چشم آبی ، چشم سبز ، لیسانس ، مذهبی و غیـــــــــرو..... قیافه من :مَـــــــــــع!!!! ، اون خانمه داشت اینا رو برام تعریف می کرد و هر لحظه چشمای من گشادتر می شد ، جالب این بود که بهم گفت : فلانی برای پسر فلانی بهش بگم ؟ منو می گی !!!! از طرفی قاطی کرده بودم و در عین حال تعجب و از طرفی می خواستم احترام طرف رو حفظ کنم ، شروع کردم صغری و کبری چیدن و از مضررات و عاقبت کار مطلعش کردن....
نتیجه گیری: گاهی از سر خیر خواهی و با سنجیدن جوانب و عواقب کار چند نفری رو به هم معرفی کردم برای ازدواج که اکثرا پا نگرفته و در کل یکیشون به ازدواج منجر شده ، ولی به ذهنم هم خطور نمی کرد که عده ای دُکون راه انداخته باشن و دختر و پسرا رو اینجوری برای هم معامله کنن !!! به حق چیزای ندیده و نشنیده !!!


+تاریخ سه شنبه 90/2/27ساعت 7:57 عصر نویسنده ره گذر | نظر